شناسنامه:
کارگردان: آلفرد هیچکاک
تهیهکننده: آلفرد هیچکاک
نویسنده: جوزف استفانو بر اساس رمانی از رابرت بلاک
بازیگران:
آنتونی پرکینز
جنت لی
ورا مایلز
لورن تاتل
موسیقی: برنارد هرمان
فیلمبرداری: رابرت برکس
تدوین: جورج توماسینی
تاریخ انتشار: ۱۹۶۰
مدت زمان: ۱۰۸ دقیقه
زبان: انگلیسی.
تحلیل کلی:
از نظر من این فیلم بیش از کارگردانی خوب هیچکاک، مدیون نویسنده اش است که اینقدر خوب توانسته کار را پرداخت کند و کاملاً به چیزی که می خواسته بنویسد تسلط داشته و خیلی حرفه ای شخصیت پردازی نموده. از نظر من در این کار برخلاف پرندگان که بیش از 70 درصد موفقیت فیلم مدیون هیچکاک بود، در این فیلم حداقل نیمی از این موفقیت مدیون نویسنده است.
هیچکاک و استفانو خیلی ماهرانه و جدای از موضوع اضطراب انگیز فیلم تا دقیقه ی 22 ما را می گرداند و فکر را فقط به پول ها جلب می کند و کسی گمان نمی برد که شخصیت برجسته ی دیگری هم وارد فیلم شود و مسیر فیلم به کلی تغییر کند. حتی حدس فرضیه ی دراماتیک داستان تا اواسط کار غلط از آب در می آید. در واقع هیچکاک اجازه نمی دهد دستش را بخوانی!
استفاده از شخصیتی با چهره ای ساده و مظلوم برای یک شخصیت روانی کار بسیار بجا و سنجیده ای است. این مورد خود بیننده را حسابی منحرف می کند.
موسیقی این کار بسیار با تم داستان جور است و به جرات می توان گفت نیمی از دلهره ی این فیلم مربوط به موسیقی اش است.
گرچه که در این مورد اختلاف نظر وجود دارد که آیا شخصیت اصلی نورمن است یا مارین؟ من فکر میکنم با توجه به داستان و مخصوصاً نام فیلم نورمن شخصیت اصلی است. درست است که او از پرده ی دوم وارد داستان می شود اما حضور قهرمان کمی نیست.
یکی از موارد ثابت در فیلم های هیچکاک، مخصوصاً برای صحنه های اضطراب آور استفاده از تکنیک جداسازی است.
از جهاتی میشود گفت هیچکاک در فیلم هایش از موضوع مرد سالاری استفاده می کند. این موضوع تقریباً در تمام کار های او به چشم می خورد از جمله پرندگان. در هردوی این فیلم ها زن ها گرفتار می شوند و مردها ناجی آنها میشوند. در این فیلم هم در صحنه ای که نورمن برای کشتن خواهر مارین آمده بود نامزد مارین او را نجات داد. در پرندگان هم در صحنه های زیادی از جمله اتاق پرندگان میچ ناجی ملانی و حتی باقی زنان از جمله مادرش، خواهرش و باقی مردم شهر بود. در بیشتر صحنه های فیلم از فن دوربین روی دست استفاده شده که به تاثیر کار کمک شایانی می کند.
هیچکاک در این فیلم در بعضی موارد از سبک میزانسن، مونتاژ شوروی، کلاسیک و امپرسیون فرانسه استفاده کرده. (در متن هم اشاره کردم) از جمله: اولین نما از هتل و بعضی از نما های طولانی که از نورمن گرفته می شد که روی اجزای صحنه تاکید زیادی می شد. سبک میزانسن.
از جمله: صحنه ی قتل در حمام با کات های سریع و نشان دادن قسمت هایی از صحنه به جای کنش کامل. مونتاژ شوروی.
از جمله: به جز صحنه های خاص که منظور خیلی مهمی در آن وجود دارد هیچکاک از این سبک استفاده کرده. کلاسیک.
از جمله: پلان آخر فیلم. تاکید هایی که خصوصاً در اواخر سریال با کادر های بسته یا تکنیک های لابراتواری تدوین روی نورمن می شد. امپرسیون فرانسه.
یکی دیگر از ویژه گی هایی که باعث تمایز این فیلم از سایرین می شود این است که فیلم روانی صحنه ی وحشناک خاصی ندارد اما آنچیزی که دلهره ایجاد می کند ایجاد فضای وحشت است. این کار آسانی نیست القای جوی بدون استفاده از صحنه یا دیالوگ مستقیم گو.
هیچکاک در این فیلم الگوی خود را کمی عوض می کند، او به جای استفاده از نمای اورشولدر (فراز شانه) از شیوه ی نما/ نمای عکس بهره می برد. که این کار هم دلیل دارد و آنهم این است که مثلاً در پرندگان نما ها باید نشان دهنده ی عاطفه و عشق بین شخصیت ها هم می بود خصوصاً ملانی و میچ که با نمای فراز شانه تامین می شد و وابستگی آدم ها نسبت به هم بیشتر به چشم می آمد اما در این فیلم خبری از این عشق های رمانتیک نیست.
یکی از دلایل بزرگ محبوبیت آثار هیچکاک استفاده ی او از تکنیک جداسازی است که در صحنه های پرتنش و اضطراب آورش تماماً از این تکنیک بهره می برد از جمله در صحنه ی معروف قتل در حمام.
طراح نورپردازی هیچکاک هم به حق در کارش حرفه ای است. اگر بدون هماهنگی با صحنه و صرفاً برای بیان هدف خیلی راحت از نور کم و استفاده از تمهیدات خاص بهره می برد کار خیلی مصنوعی و غیر طبیعی جلوه می نمود.
موسیقی پرتحرک اما با حالتی جنایی (که تا پایان فیلم ادامه دارد). خط هایی که به میله های زندان می مانند، همه و همه به این نکته که این فیلم یک فیلم فانتزی یا رمانتیک نیست، اشاره می کند. اگر تشخیص من مبنی بر اینکه این خطوط مانند میله های زندان باشند،درست باشد پس متلاشی شدن کلمات به خاطر این میله ها شاید به این معنی باشد که نورمن زندانی در افکار برای رهایی خود، دیگران را نابود می کند.
فیلم با یک مستر شات شروع و با همراهی میان نوشته ها فضای فیلم را معرفی می کند. از همان ابتدا حرکات نرم و با احتیاط دوربین و بعد رفتن سوی تاریکی پنجره همراه با موسیقی دلهره را در جان مخاطب می اندازد. بعد یک باره روشن شدن تصویر روی چهره ی مضطرب مارین و بعد اطلاع از مشکل مالی آنها. در این صحنه کادر دوربین روی مارین بین کلوز شات تا کلوز آپ متغیر است که این با روح صحنه و انتقال احساس او درست و متناسب است. تا اینجا تماماً مونتاژ روایتی استفاده شده.
باتوجه به تم داستان می توان علت خود نمایی خریدار را جذابیت مارین خواند او برای سه مرد همزمان جذاب است: نامزدش، مرد خریدار (با وجود سن بالایش که سعی می کند با پولش سنش را جبران کند و نزد او محبوبیت بدست آورد) و نورمن. در واقع اشتباه او راجع به دزدیدن پول ها و ماجرا جویی و جذابیتش همه به بد بخت شدنش کمک کرد. او در مرحله ی اول قربانی خودش شد.
تشویش مارین و حرکات تند و اضطراب آلودش با موسیقی پرهیجان، تاثیر گذاری فیلم چند برابر میشود. هر چه بیشتر می گذرد ریتم موسیقی تند تر، حرکات مارین سریع تر و پلان پاکت بسته تر می شود.
اینکه ما در این صحنه نماهای خاصی (به صورت P.O.V) از جاده نمی بینیم و فقط روی چهره ی مارین با کادر بسته متمرکز هستیم از سه جهت بسیار به فیلم کمک کرده:
1. حس همزات پنداری با مارین.
2.انتقال حس تشویش او و القای اضطراب به مخاطب.
3. مقدمه ای برای هیجان اصلی فیلم.
در خیابان هیچکاک یک باره دیدن رئیس را شوک نمی کند، قبل از نمای کوتاهی از رهگذران نشان می دهد تا هم تعلیق و هیجان کار را افزایش دهد و هم از شوک کم اهمیت استفاده نکند. هر جا که مانند این صحنه اضطراب شخصیت ها بالا می رود ریتم موسیقی افزایش می یابد. استفاده از یک لانگ شات بد از این و بعد دوباره کلوز شات مارین به معنای خروج از شهر است. چون تفاوت فاحشی بین این دو نما وجود دارد؛ هیچکاک این مشکل را با دیزالو حل می کند. در شب در جاده، سمت راست جاده هیچ ماشینی به جز ماشین مارین وجود ندارد و حجم زیادی از ماشین ها درست در جهت عکس او حرکت می کنند و نورشان چشمان او را آزار می دهد. این نشان از بیگانگی، متفاوت بودن و شروع تنهایی اش در هتل است. و این نور های آزار دهنده را می توان چنین معنی کرد تلاش تمام کائنات (چون بعد باران شدید هم مانع ادامه دادن راه می شود) و همینطور وژدانش برای اینکه او از ادامه ی راه منصرف شود. هم چنین خیابان سمت چپ به خاطر نور ماشین ها و نورپردازی خاص روشن اما سمت راست جاده کاملاً تاریک است و بعد هم تصویر روی چهره ی او کاملاً سیا می شود. این نشان از همان راه بی بازگشت می دهد.
در صحنه ی بعد هم روی بوته ی سمت چپ تصویر و تمام اجزا دیگر از جمله کوه و شیب جاده تاکید زیادی شده که وزش باد و در کل جهت تمام این موارد درست عکس جهت ماشین اوست که باز هم تاکید نکته ی قبل است. چهره ی پلیس قبل از اینکه نما نقطه نظر شود، عادی است اما وقتی از دید مارین به او می نگریم کادر بسته و عینک دودی و چهره ی زمخت و حتی کمی مخوف را می بینیم. یکی از دلایل این است که در پلان قبل از لنز واید ولی در این پلان از تله استفاده شده است. در همین جا از تدوین پرشی هم استفاده شده: آمدن پلیس کامل نمایش داده نشده و با استفاد از قاب خالی که او به آن وارد می شود چند ثانیه حذف شده. اضطراب مارین از دستگیر شدن و تظاهر به طبیعی بودن با کادر بسته و لنز تله و بازی درست بازیگر خیلی خوب تلفیق شده. او بدن هیچ حرکتی به پلیس زل زده و تکان نمی خورد و سعی می کند با جملاتش او را قانع کند که آرام است و همه چیز طبیعی است. او حتی برای جلوگیری از سوالات بیشتر او را به چالش می کشد. بعد هم که لای منگنه ی سوالات گیر می کند عجله را بهانه می کند تا فرار کند. دکوپاژ این صحنه خیلی خوب به هیجان آن کمک می کند. با وجود اینکه پلیس دیالوگ های کمی دارد اما پلان های بسته و مخوف از او تقریباً نیمی از صحنه را تشکیل داده همچنین زمانیکه مارین دنبال تصدیقش می گرددجایگاه دوربین باعث شده که ما واکنش پلیس که او را به دقت زیر نظر دارد را ببنیم. شروع موسیقی با استارت زدن ماشین همزمانی خوبی است. تنها چیزی که از تاثیر کار در این صحنه می کاهد ثابت بودن ماشین و فیلم برداری در استدیو است. بیرون آمدن از حال و هوای این صحنه خیلی خوب با یک دیزالو ساده انجام شده بدون کش دادن ماجرا.
مارین تازه کار که ذات پاکی دارد برای اطمینان از رهایی از دست پلیس به هر کاری دست می زند از پیچیدن در جاده ی فرعی و خرید روزنامه تا ببیند دزدی او در روزنامه چاپ شده یا خیر تا تعویض ماشین آنهم بدون فکر به قیمت یا خود ماشین البته در اینجا با نگاهی که او به ماشین ها می اندازد نوعی عقده گشایی هم مطرح است او حالا پول دارد و هر ماشینی را می تواند بخرد. در این صحنه بعد از نشان دادن اضطراب مارین پلان لانگ شات می شود تا ماشین های پارک شده کنار هم جلوه کنند اگر این پلان نمی بود کار ضعیف و بی تاثیر می شد. او آنقدر سرگرم مطالعه ی روزنامه است که توجهی به اطراف ندارد. ترکیب کردن حرکات مارین با توقف پلیس آنهم نه به صورت یک تکه بلکه با کات های پی در پی و همچنین ابتدا خارج شدن پلیس از کادر و بعد دوباره وارد شدن آن همه جز نکات مثبت این صحنه محسوب میشود. شیوه ی ایستادن پلیس هم جالب است اگر او درون ماشینش می ماند یا آنطرف ماشین می ایستاد یا جلوی ماشینش یا هر طور دیگر این جذبه و قدرت از او سلب می شد.
او آنقدر هول است که حتی مرد فروشنده هم به او شک می کند چه برسد به پلیس! در توالت جایگاه دوربین مانند دوربین مخفی است که کار خلاف را به طور نامحسوس ضبط می کند و کاملاً درست و بجاست. هیچکاک درست زمانیکه ما ممکن است بودن پلیس را فراموش کنیم پلان کوتاهی از او می آورد و حضورش را تاکید می کند. او خودش، خودش را بازخواست می کند و متوجه می شود که چه قدر غیر طبیعی بوده. او حتی واکنش های اطرافیان را هم به این مسئله بررسی میکند. او هر چه بیشتر در جاده می رود جاده تاریک تر و مخوف تر می شود. خنده ی مرموز الین وخوشحالی از اینکه مرد خریدار از رئیسش شکایت خواهد کرد و کاری به او ندارد کم کم از آن حالت اضطراب خارج می شود و جاده هم تقریباً به طور کامل در تاریکی فرو رفته. نکته ی غیر قابل باور و اغراق آمیز بارش شدید باران آنهم خیلی ناگهانی است. درست است که قبلش چند قطره روی شیشه ی ماشین بارید اما بعد مانند باز کردن شیر آب یک باره باریدن گرفت. ضمن اینکه این شدت باران مصنوعی بودنشان را خیلی عینی میکند. همچنین اگر واقعاً تا این حد باران شدید است او چرا کنار نمی زند و منتظر نمی شود تا از شدت باران کاسته شود چون همه می دانند باران شدید زود بند می آید. بسته تر شدن شدن کادر روی او و تلاشش برای دیدن جلو همچنین بالا رفتن ریتم موسیقی و بعد کم شدن چراغ ماشین ها همه خیلی خوب تنظیم شده. هیچکاک با سه پلان کاملاً روی نام هتل تاکید می کند یعنی ماجرا از اینجا شروع خواهد شد. نکته ی جالب این است که ساختمان هتل در روشنی است اما خانه ی نورمن به شکلی مخوف در تاریکی محض و شاخ و برگ گیاهان هم این وحشت را چند برابر کرده. او در همین صحنه با یک پلان کوتاه روی مادر نورمن که از جلوی شیشه عبور میکند تاکید می کند. روشن بودن فقط یکی از چراغ های خانه برای تاکید مورد خوبی است. اما هیچکاک نکته سنج است اگر در همان برخورد اول نورمن را در تاریکی فرو می برد یا به نوعی نشانه ای می داد دستش رو می شد اما او این راز را نگه می دارد تا به موقع فاش کند. هیچکاک برای گرفتن این صحنه از سه تمهید لانگ شات + نمای از پایین به بالا + ضد نور استفاده کرده است تا مرموز بودن و ترس نیرویی شر و پرقدرت به بیننده انتقال دهد. فقط دیالوگ نورمن: چه شب کثیفی. در همان ابتدای کار کمی زود است. چون آنها حتی یک کلام هم با هم حرف نزده بودند و اگر نورمن با یک نگاه عاشق شده که کمی از شخصیت او بعید است و اصلاً این کار را خراب می کند. مارین حتی اهل دورغ گویی به شخصی که اصلاً او را نمی شناسد هم نیست. زمانی که او می خواهد اسم شهرش را ببرد با دقت تمام روی واکنش نورمن و با اضطراب لس آنجلس را ذکر می کند. هم چنین برای نشان دادن اضطراب او از کادر بسته استفاده شده. اما موردی که من متوجه آن نشدم این بود که چرا زمانیکه مارین گفت لس آنجلس نورمن سراغ کلید 1 رفت؟ این شهر چه چیزی را برای او تداعی کرد؟
زمانیکه صدای مادر نورمن بلند میشود ابرهای تیره در آسمان به شدت خود نمایی می کنند و خبر از واقعه ی شوم می دهند. اشکالی که در این صحنه وجود دارد این است که با توجه به فاصله ی اتاق تا ساختمان نورمن صدای به این بلندی و واضحی کمی بعید است. مخصوصاً که هیچکاک در این صحنه از لنز واید استفاده کرده.
وارد نشدن نورمن به اتاق مارین شاید به این خاطر بود که این فضا او را یاد مادرش و مردی که عاشقش بود می انداخت. شاید هم به این دلیل که او در اتاق خودش که پر از پرندگان خشک شده بودند احساس آرامش بیشتری می کرد. پرنده هایی هم که در اتاق نورمن است پرندگان مخوفی هستند و کم بودن نور و همراهی موسیقی هم به اضطراب صحنه کمک میکند. نورمن هم بر خلاف مارین در چند پلان با پس زمینه ی پرندگانش نشان داده می شود.
کاری که نورمن راجع به پرندگان می کند به خودی خود خشونت بار و خود خواهانه است که با ویژه گی های روحی او کاملاً جور است. او می گوید: پرندگان زیبا هستند و او برای آرامش خود و سرگرمی زندگی آنها را می گیرد و شاید هم به آزادی آنها حسادت می کند. حسادت او به پرندگان در دیالوگ او راجع به غذا خوردن گنجشک ها هم صدق می کند. او خود به اطلاعات کم خود راجع به پرندگان معترف است این یعنی او فقط به خاطر این بیماری و لجاجتش بدون اینکه دنیا و اطرافیانش را بشناسد آنها را ازبین می برد. دیالوگ های این صحنه کاملاً مفهومی و دقیق تنظیم شده. نرمن دارد ذره ذره وجود خود را رو می کند. ضمن اینکه زندانی که نورمن برای خود ساخته باعث می شود هیچ چیزی جز هتل و خانواده اش را نبیند و همین باعث می شود او از تمام زیبایی های دنیا خود را فقط در هتل و در واقع در افکارش محبوس کرده و با لجاجت حاضر به ترک آن نیست.
یکی از دلایل اصلی علاقه مندی نورمن به مارین این است که مارین در شرایطی مشابه او قرار گرفته بود و تقریباً نورمن خودش را در او می بیند. جالب این است که خود نورمن هم به اینکه این سرگرمی اش عجیب است معتقد است. او این کار را ارزان و بی زحمت می داند، درست مانند کشتن آدم ها که واقعاً برای او مانند آب خوردن است. نکته ی کلیدی در جمله ی بعد روشن می شود: نورمن این کار را سرگرمی نمی داند بلکه چیزی می داند که تمام زندگی اش را پر کرده. درست قلب داستان همین است او درگیر افکار اش است و این تمام زندگی اش شده. او زمانی هم که از مادرش می گوید به ساختمان می نگرد یعنی حتی یک لحظه هم از فکر او بیرون نمی آید. جالب این است که تمام کار های او هم فقط محدود به همین مکان است و او پا را فراتر نمی گذارد.
او در جواب سوال مارین که می پرسد با دوستانتان بیرون نمی روید؟ مکث طولانی میکند و بهترین دوستش را مادرش می خواند. (در این صحنه تغییر زاویه دوربین یا حرکت غیر عادی دیگری نداریم چون هیچکاک می خواهد تمام حواسمان به نورمن و حرف ها و حالاتش باشد). او بلافاصله از مارین می پرسد که آیا او هم زندگی اش خالی هست یا نه؟ نورمن دوست دارد کسی شبیه خودش پیدا کند و او هم کمی همراهی می کند که باعث علاقه ی بیشتر نورمن میشود. این مورد با صمیمی شدن او آشکار می شود که خیلی راحت مقصد او را می پرسد و زمانیکه مارین از جزیره ای می گوید که کسی در آن نباشد نورمن ذوق زده کمی جلو می آید و می پرسد از چی فرار می کنید؟ درست سوالی که شامل حال خود او هم میشود. مارین تقریباً کامل با روحیات او جور شده. چون همانند خود او که روی افکارش متعصب است و حاضر نیست به کسی جواب بدهد مارین هم همانطور است. بعد هم کار خود را توجیه می کند: هیچ کس از چیزی فرار نمی کند. بعد دوباره نگاهش به سمت پنجره می رود و ابتدا ساختمان و بعد باران را چک می کند. اما بعد دوباره: ما همه توی تله های خودمان گرفتاریم. این یعنی او گاهی برای بیرون آمدن تلاش میکند اما اوضاعش خراب تر از این حرف هاست که به او اجازه دهد. چون خودش هم در پایان همین جمله به اینکه تا آخر عمر نمی توان از آن خلاص شد اشاره می کند یعنی خیلی زود تسلیم می شود که نمی توان کاری کرد. بعد هم به اینکه عقده را روی آدم های دیگر خالی می کند اعتراف می کند و خودش هم می داند که موفق نمی شود و این کار سودی برایش ندارد.
یک موضوع خیلی درست و دقیق که نشان ماه ها کار و تمرکز روی این پروژه است، بحث دیالوگ هاست. دیالوگ ها کاملاً متناسب با فیلم به دور از مستقیم گویی، بدون زیاده روی و حرافی و سرجای خود است.چون این موارد مربوط به شخصیت پردازی و فیلم نامه می شود خیلی وارد آن نمی شویم.
او تا مرز اعتراف کامل پیش رفته یعنی اگر مارین بیشتر می ماند او همه چیز را میگفت. زمانیکه مارین می گوید گاهی خودمان وارد این تله های میشویم. او می گوید من از زمان تولدم در این تله ها بودم اهمیت نمی دهم. یعنی تلاشی برای خلاصی نمی کنم. بعد که مارین او را به چالش می کشد او صحبت را یم پیچاند چون جوابی ندارد. اما نقطه ی بحرانی دوباره شروع می شود: به محض اینکه مارین راجع به مادر او می گوید زاویه دوربین سربالا و از پهلو ی او به طوریکه دوباره پرندگان و گیاهی با شاخه های خشن و با نور کم در کادر بیفتند و تغییر چهره ی او، تغییر می کند. او تازه داشت از منطقه ی خود بیرون می آمد که این حرف او را دوباره داخل این تله فرو برد. اما تغییر چهره ی نورمن او را از ادامه ی صحبت منع می کند. دوباره می خواهد خود را بیرون بریزد دستانش می لرزد و مانند زمانی که قتل انجام می دهد دستش را بالا می آورد البته این بار با چپ در صورتی که قتل ها را با دست راست انجام می دهد.
او خاطراتش را مرور می کند. او مادرش را دوست دارد او می گوید از موجودی که به آن تبدیل شده متنفر است. رفتار غیر عادی او زمانیکه مارین از آسایشگاه حرف می زند کمی شخصیت نامتعادل او را نمایان می کند. اما این ابراز علاقه ی او نسبت به مادرش فکر این موضوع را که او خودش مادرش را کشته به کلی از ذهن ما می برد.
در کل این فیلم هشدار جدی به همه ی مادران و پدران است که مراقب عواطف و نیاز های روحی فرزندان باشند و نگذارند فرزند احساس کند که چیزی جای او را پیش والدینش گرفته.
زمانیکه نورمن برافروخته می شود کادر روی هر دو بسته تر و موسیقی شروع می شود. چون خود درواقع این خود اوست که دچار مشکل روحی است نه مادرش بنابراین به شدت به این موضوع مخالفت می کند. البته این تقریباً بین تمام بیماران روانی است که بیماری خود را باور ندارند. دیالوگ های نورمن گاهی کاملاً متناقض با هم است چون یک بار از جایگاه مادرش و یک بار از جایگاه خودش حرف می زند برای همین هم هست که خودش را بی آزار می پندارد چون او که مرتکب قتل نمیشود این درواقع مادرش است. او حتی در اینجا عقده های خود را بعد از مرگ پدرش که همه به او به چشم ترحم می نگرند، را بیان می کند. بعد هم کار خود را اینطور توجیه می کند که همه ی ما گاهی دیوانه گی هایی می کنیم. بعد هم دوباره خونسرد وخندان می شود، کاملاً دوشخصیتی.
حالا نوبت اعتراف مارین است او حالا به خود آمده و می خواهد اشتباهش را جران کند. زمانیکه مارین از جای برمی خیزد پرندگان پشت سر او هم هستند، کم کم به فاجعه نزدیک می شویم. مارین مستقیماً می گوید که نمی خواهد مانند او دیر کند. نورمن می خواهد بیشتر حرف بزند؛ او تازه از مارین خوشش آمده دلش می خواهد درد و دل کند. اما خواهش و التماس هم نمی کند. ادامه ندادن گفت و گو به وسیله ی مارین باعث می شود نورمن هم سریع موضع خود را بشناسد و او را به فامیل صدا کند.
شکلات خوردن او به نورمن هم چهره ای مظلوم و کودکانه می دهد، هم ترسناک و مخوف و هم خونسرد. تمهید مناسبی است. در پایان این صحنه یعنی رفتن مارین هیچ گونه موسیقی وجود ندارد که این خود خبر دهنده ی آرامش قبل از طوفان است. ضمن اینکه هیچکاک برای رفتن مارین و برخاستن نورمن از جا از یک کادر استفاده می کند تا روی نگاه تعقیبی نورمن تاکید کند. هرچه می گذرد فضای اطراف نورمن تاریک تر می شود. مثلاً زمانیکه او دفتر هتل را چک می کند و اسم مارین را می بیند، هیچکاک از یک کادر مدیوم اما کمی بازتر استفاده کرده تا هم واکنش نورمن دیده شود و هم فضای اطرافش. یکی از مواردی که من دلیل قطعی برای آن نیافتم این بود که چرا نورمن با دیدن اسم قلابی مارین لبخند مرموزی می زند؟ اگر او از اینکه دورغ شنیده ناراحت است که باید خشمگین شود؟… کم کم نور پردازی صورت نورمن هم تغییر می کند، وقتی او دوباره به اتاقش بر می گردد ابتدا نیمی از صورتش تاریک و بعد نورپردازی از پایین که کاملاً حس ترس و اضطراب را منتقل می کند و بعد که رو به روی دوربین می ایستد نورپردازی پرکنتراست کاهش می یابد. اما تقریباً دو سوم کادر با پرندگان که با سایه های شدید نورپردازی شدند و گیاهان خشن و مخوف خود نمایی میکنند. (استفاده از سبک میزانسن). تقریباً یکی دو ثانیه بعد خیلی آرام و نامحسوس نورپردازی چهره ی نورمن از پهلو می شود و او دستی به پرنده ی روی میز می زند و با تردید رفتار می کند. او حتی از روی صدا کاملاً مارین را زیر نظر دارد. تابلویی که روی دیوار است و او برمی دارد تصویر مردی است که از پشت سر به زنی حمله کرده و زن با تمام وجودش می خواهد خودش را نجات دهد. با وجو اینکه این نما خیلی کوتاه است اما پیام خود را می رساند. ضمن اینکه اگر طولانی تر می شد و ببننده می توانست آنرا با همه ی جزئیات ببیند دست هیچکاک تا حدی رو میشد.
سوراخی که روی دیوار تعبیه شده مربوط به قبل است و او تعمداً اتاق یک را برای او برگزید تا هم از روی صدا و هم از روی تصویر او را کاملاً زیر نظر داشته باشد. کم کم موسیقی متن شروع می شود آنهم به طور مرموز و معما گونه و نمای اکستریم کلوز آپ (نمای بسیار نزدیک) از چشم نورمن که با دقت تمام از سوراخ اتاق دختر را می نگرد. حتی روی دیوار اتاق یک هم تصویر همان پرندگانی که در اتاق نورمن است وجود دارد. وقتی نورمن سر برمی دارد به طور وحشتناکی تمام چهره اش در تاریکی کامل است.
حرکت دوربین اصولاً روی نورمن معمولاً تعقیبی است. که این خود این حس را به ما انتقال می دهد که او را زیر نظر بگیریم تا ببنیم چه می خواهد بکند و چه کاری از او سر خواهد زد؟ درواقع دوربین به جای ما او را زیر نظر می گیرد تا دلهره را در دل ما بیندازد. زمانی هم که روی او کات می شود کات های از لحاظ بصری متضاد و پر تحرک است، در واقع استفاده از کات هایی در سبک مونتاژ شوروی و آیزن اشتاین.
حالات چهره اش نشان می دهد که عزمش را جزم کرده و به تردید ها خاتمه می دهد. حرکت سریع و قدم های بلند برداشتن او هم نشان از همین دارد. ما می دانیم که فاجعه ای شرف وقوع است و راجع به مارین است که خود نمی داند اما نمی دانیم دقیقاً چه می شود و همچنین ندانستن شخصیت از اتفاقی که می خواهد برایش بیفتد بیشتر ما را در هول و ولا می اندازد. این همان الگوی تعلیق است.
حرکات دوربین همراه نورمن سریع می شود. استفاده از نمای آرک وقتی او بیرون می آید برای القای بیشتر وحشت مناسب است. او همین جا دچار تردید می شود و می ایستد. اما بعد سمت ساختمانی می رود که در نمای باز در تاریکی مطلق است و روشن بودن سه نور های نقطه ای اتاق ها اضطراب را بیشتر می کند. در کادر گیاهان زیادی که آنها هم در تاریکی کامل اند و ابر هایی که به شکل خیلی واضحی در حرکت اند خود نمایی می کنند. این کادر یکی از اساسی ترین نما های فیلم و با استفاده ی کامل از سبک میزانسن است. حتی چند ثانیه بعد نور کم تر هم می شود. موسیقی مدام افت و خیز می کند.
استفاده از لنز واید در تمام طول این صحنه و خانه ی نورمن باعث عمق بیشتر کار شده.
نورمن می خواهد مثل همیشه ابتدا سراغ مادرش برود اما دچار تردید می شود و در طبقه ی همکف می ماند و با خود کلنجار می رود. او می خواهد خود را آرام کند. دست هایش را در جیبش می گذارد و سطحی و با خونسردی راه می رود. در اینجا صدای به هم خوردن لیوان می آید یعنی او دوباره حضور مادرش را عینی احساس می کند.
موسیقی حتی در اتاق مارین باز هم با تمپوی بالاست تا حس مخاطب را از بین نبرد البته بهتر بود اینجا از سکوت استفاده می شد یا تمپوی پایین تر تا مخاطب بیشتر غافل گیر شود و در هول و ولا بماند. مارین که نمی خواهد ردی از خود به جا بگذارد بنابراین برگه ی محاسبه ی خود را پاره می کند و بعد آنرا در توالت می اندازد. چون شخصیت اصلی ما در اینجا مارین نیست و قرار نیست او کاری بکند دوربین حرکات او را تعقیب نمی کند و فقط گزارش می دهد.
هیچکاک ماجرا را خیلی کش نمی دهد. یکباره موسیقی را جنایی می کند. او حتی همان ابتدا قاتل را نشان نمی دهد که پرده را کنار بزند و چاقو بزند بلکه یکی دوثانیه برای بالا بردن حس صحنه او را پشت پرده نشان می دهد و کنش را ناگهانی آغاز می کند. استفاده از تقریباً 11کات بسیار سریع از چشمان وحشت زده مارین و چاقویی که از پشت پرده فرود می آید با همراهی حرکت های سریع ارکستر « برنارد هرمن » فاجعه را کامل می کند (البته درست با خارج شدن نورمن فوراً تمپو آن پایین می آید) آن هم وقتی که مارین خطاکار به نوعی تصمیم به بازگشت به آرامش و تطهیر گناه با حمام گرفته است. در قواعد تثبیت شده ژانر وحشت تمام نگرانی ما از این است که مبادا بلایی به سر قهرمان داستان آید و همین بیم / امید الگوی پیشبرنده ژانر دلهره است ، اما در میانه فیلم (دقیقه 40) قهرمان داستان کشته می شود و بیننده رو دست می خورد. چون تا نیمه های فیلم گمان می رفت که مارین قهرمان است. در این صحنه واقعاً هیچکاک تنها کاری که می توانست برای حفظ روح صحنه و پنهان کردن قاتل بکند تصویر ضد نور بود چون اگر او را از پشت یا از زاویه ی دیگری نشان می داد، روح صحنه از دست می رفت و از آن حالت وحشت خارج می شد. استفاده از مونتاژ شتابی در این صحنه بسیار بسیار به حس وحشت آن کمک کرده. ریتم پلان ها هم پایین می آید. استفاده از نوعی مونتاژ تطبیقی یا صوری که از دایره و سیاه بودن چاه حمام به چشم مارین که شوکه با سر روی زمین افتاده در این صحنه خیلی خوب است گرچه که تطبیق دادن چاه به چشم خیلی زیبا نیست اما در حمام چیز بهتری پیدا نمی شود!
فاصله گرفتن دوربین از مارین و زوم شدن روی روزنامه و استفاده از لنز تله درست بعد از کشته شدن مارین کار مناسبی است. در واقع پول هایی که برکتی برای او نداشت و نه توانست از آنها استفاده کند و نه تحویلش دهد. حرکت دوربین به جای کات زدن های مداوم بعد از کنش در آن حال و هوا بسیار مناسب است این یعنی هیچکاک کاملاً از احساس مخاطب خود آگاه است و می داند که الان وقت کات زدن های پیاپی نیست.
این بار ساختمان نورمن از نزدیک تر و بسیار مخوف تر از قبل به نظر می آید. حرکات ابر ها کند تر شده و موسیقی به جز صدای آب وجود ندارد. لحن دیالوگ های نورمن طوری است که واقعاً در ابتدا حس می شود که مادر نورمن مارین را کشته چون با پیش زمینه ای هم که هیچکاک به ما داده بود تقریباً شکی نبود. او حتی دوبار می گوید: خون… خون… یعنی با دیدن دستان خونین مادرش وحشت کرده.
بعد دویدن نورمن سمت اتاق موسیقی جنایی دوباره شروع میشود. حالات نورمن و این شتاب زده گی بی اندازه اش حتی بعد آن شوکه شدن او و بدن لرزانش باعث می شود مخاطب با خود بگوید: نه امکان ندارد قاتل زن بود، مادرش بود. او خود هم از کار مادر وحشت زده است. بعد هم از یک مادر روانی توقع بیش از این نیست. همه ی اینها یعنی هیچکاک خوب بلد است بیننده هایش را دست بیندازد. او حتی طوری رفتار می کند که گویی بار اول است که این اتفاق افتاده. زمانیکه نورمن در حال کشیدن جسد مارین است بدنش کاملاً ضد نور است که این خود یکی از آن نشانه هایی است که کارگردان به ما می دهد. یک کار جالب دیگر هیچکاک این است که زمانیکه نورمن سر می رسد ما مدام انتظار داریم که مارین را ببنیم یا حالت افتادن یا جایگاه ضربات چاقو چیزی که تقریباً در تمام آثار ژانر وحشت وجود دارد اصلاً نشان دادن جسد یکی از کلیدی ترین پلان هایی است که در این کار ها وجود دارد. اما او از این الگو تبعیت نمی کند و همچنان ما را بین زمین و آسمان رها می کند.
دو تابلوی عکس پرنده که شبیه کلاغ اند و کلاغ نماد شومی و پلیدی است؛ در دوجهت مخالف قرار دارند که من گمان می کنم نماد نورمن و مادرش هستند و همچنین تابلوی پایینی نماد نورمن است به دو دلیل:
- اینکه روح مادر بر او تسلط دارد.
- اینکه زمانیکه نورمن با وحشت برمیگردد تابلوی پایینی می افتد و این شاید به این دلیل باشد که این بار او گیر خواهد افتاد و در واقع سقوط خواهد کرد.
بعد روی دستان خونین نورمن تاکید می شود و او آنها را می شوید و ظاهراً همه ی نشانه ها را از بین می برد اما حقیقت پس پرده نمی ماند. تاکید روی دستان خونین نشانه ی بارزی از فاعل بودن خود اوست که با نمای بسته تاثیرش دوچندان شده. اما هر چه می گذرد آرامش و خونسردی نورمن کم کم زیاد می شود. درست زمانیکه نورمن دارد صندوق عقب ماشین را باز میکند دوربین در جایگاه دوربین مخفی و به صورت پنهانی قرار دارد. که خیلی انتخاب درستی است.
شروع شدن دوباره ی موسیقی با روشن شدن برق هم کار حرفه ای است.
بیماری نورمن به هیچ وجه باعث نشده که او اندکی اشتباه کند. او خیلی دقیق و ماهرانه تمام آثار جنایت را پاک میکند، مراقب است تا دیده نشود و زمانی که ماشینی از جاده عبور می کند خود را خیلی عادی جلوه می دهد، حتی به روشنایی حساس است و نمی گذارد کسی او را ببیند، تمام آثار بودن مارین در هتلش را از بین می برد حتی ماشین او را. به نظر من دلیل از بین نبردن اسم او در دفترش به این خاطر نبود که او کار ناشیانه ای کرده بلکه به این خاطر بود که مارین نام مستعار درون آن نوشته بود.
در تمام این سکانس یعنی بردن جسد، تمام حرکات دوربین تراکینگ یا تعقیبی است به جز مواردی که اشاره کردم.
بعید نیست که او جنازه ی دوست مادرش و دو دختر دیگری که کشته را هم در همین باتلاق انداخته باشد. کاملاً حرفه ای و حساب شده!
هیچکاک بعد از نماهای مختلف باز و متوسط یک اینسرت به پلاک ماشین می زند و بعد کم کم زوم بک می کند این کار از سه جهت مفید بود:
- تعلیق و اینکه از موقعیت ماشین اطلاعی نداریم.
- بعد زا چند نمای باز یک نمای اینسرت که بسته است کار را از یک نواختی بیرون می آورد.
- چون بعد از نمای بسته ی نورمن را داریم کات زدن از یک نمای باز به بسته اشکال دارد ولی با استفاده از یک نمای متوسط یا اینسرت می توان آنرا حل کرد. (البته اینها کار تدوین گر است ولی چون تایید نهایی همه چیز را کارگردان می زند مدام از هیچکاک گفتم).
یکی از تاثیر گذار ترین نماهای این فیلم، نمای بسته از نورمن است که در پس زمینه شاخه ای بدقواره و زمخت قرار دارد و دوربین کمی سربالاست. اما آنچیزی که تاثیر این پلان نسبتاً طولانی را زیاد کرده چهره ی مرموز و خونسرد نورمن که خیلی معمولی شکلات می خورد و غرق شدن ماشین را تماشا می کند (گویی دارد تلوزیون می بیند) است و نورپردازی کامل از پهلو. تصویر نورمن کاملاً دو تکه شده که نشان از دوشخصیتی بودنش می دهد. ضمن اینکه او را در آن تاریکی ترسناک و شیطان صفت نشان می دهد. بعد هم خندیدن شیطنت آمیز او.
بیرون آمدن از سکانس قبل و ورود به سکانس بعد با یک فید این و فید اوت کار معمول و خوبی است. همانطور که اشاره کردم دیالوگ های این فیلم بسیار عالی و در راستای پیشبرد داستان تنظیم شده. دیالوگ های پیر زنی که در فروشگاه حشره کش می خرد هم کاملاً در راستای فیلم است. او معتقد است مرگ باید بی درد باشد آنهم نه فقط برای انسان. از این سکانس ما وارد پرده ی سوم می شویم و نزدیک به گره گشایی.
جالب است دقت و مرموز بودن کارآگاه مانند آن پلیس با گرفتن نمای بسته و بعد مدیوم سوالات چالشی او که حتی بیگناه را به مِن و مِن می اندازد خیلی با هم متناسب است. همچنین لباس های خاص کارآگاهی او؛ همه چیز او را کارآگاه نشان می دهد.
در فروشگاه سبک قاب بندی و دوربین چیدن هیچکاک درست مثل سکانس فروشگاه پرندگان است. استفاده از سبک کلاسیک.
دیالوگ کارآگاه مبنی بر اینکه به آدم هایی که به صداقت و درستی مشهورند بیشتر باید مشکوک شد، در واقع نوعی نشانه به نورمن است که ظاهر ساده و مظلومی دارد اما باطن شیطانی. ای جمله پیام متعالی هم دارد: اعتماد نکردن به ظاهر آدم ها.
دیزالو های پشت سرهم برای گذر زمان و موسیقی همراهش خیلی بهتر از نشان دادن جزئیات بررسی کارآگاه است. تقریباً در همین پلان متوجه میشویم که نورمن لو خواهد رفت اما اینکه چطور و چگونه معلوم نیست؟ همچنین هنوز کاملاً نمی توان مطمئن بود که نورمن همان قاتل است. هنوز برای تصمیم گیری قطعی زود است. اگر هیچکاک بیش از این اطلاعات می داد بیننده دلیلی برای دنبال کردن ادامه ی داستان نداشت اما همین ابهامات باعث کشش و جاذبه می شود. از همان ابتدا نورمن از کارآگاه رودست می خورد و در گفته هایش دچار تناقض می شود. او به این اظهار می کند که از بوی نا گرفتن پارچه ها بدش می آید شاید برای همین است که او حتی به جنازه ی مادرش هم می رسد تا بوی آن آزارش ندهند. در.اقع او از بوی مرگ بیزار است نه بوی پارچه.
رفتار نورمن خیلی حرفه ای است زمانیکه کارگاه کم کم شروع به دادن اطلاعات مارین می کند و بعد سوال پیچ کردن او، نورمن با خونسردی تمام و تسلط کامل پاسخ می دهد. اتفاقاً بر عکس عقاید برخی از صاحب نظران که می گویند زمانیکه او در روح مادرش فرو می رود خود را از یاد می برد، من معتقدم اتفاقاً بخشی از این کار هایی که می کند کاملاً آگاهانه است. چون زمانیکه او با کارآگاه حرف می زند نورمن است، اما به کاری که کرده کاملاً واقف است. از جمله زمانیکه کارآگاه می کوید نمونه خط مارین را دارد کادر کج و بسته و تشویش او بیشتر می شود. به نظرم او عقده های درونی خود را روی دیگران خالی می کند اما خود آگاه است که چه می کند. البته من منکر بیماری اش نیستم اما عملکرد او تماماً ناشی از بیماری اش نیست. حالا دیگر مجبور است اعتراف کند که او اینجا بوده. او میان جملاتش مکث می کند، به مِن مِن افتاده و حسابی در منگنه است چون برای بار اول بعد از سه بار آدم کشی کسی دارد دست او را می خواند و او را به چالش می کشد. درست بعد از این مِن مِن کردن های نورمن نیمی از صورت کارآگاه در تاریکی می رود او راجع به نورمن دچار شک شده و هر چه می گذرد این کنتراست بیشتر می شود. چون نورمن هر چه بیشتر می گوید بیشتر گاف می دهد. زاویه دوربین روی نورمن مدام تغییر می کند که هم نشان از تبهر او دارد و هم باختن او به کارآگاه و جایگاه متزلزلش.
این بار ساختمان نورمن نیمی در روشنی و نیمی در تاریکی است چون معما دارد کم کم حل می شود. مادر نورمن پشت پنجره بسیار خود نمایی می کند و ما را به شک می اندازد او کیست؟ و بعد اصلی ترین سوال: آیا او تا را گول نزده؟ او به خودش مطمئن است و گمان می کند هیچ زنی نمی تواند او را گول بزند البته تا حدی هم همینطور است چون اگر اینطور هم باشد خیلی راحت او را ریشه کن می کند! در واقع کارآگاه دست روی نقطه ی حساس نورمن گذاشته و با دست خود دارد مرگش را امضا می کند. او خودش هم به این اعتراف می کند که مارین توانسته او را مجذوب کند اما مادرش را خیر. چهره ی نورمن دوباره ترسناک می شود و موسیقی پر تحرک شروع. نور ماشین کارآگاه نورمن را روشن می کند البته نه صورتش را. صورت او همچنان از پهلو نورپردازی شده. چون بودن کارآگاه و اکتشافات او معما را حل می کند. خنده ی مرموز و شیطانی نورمن ازاینکه گمان می کند او هم نتوانست دست مرا بخواند، خیلی خوب و جالب است و تاثیر کار را بسیار بالا می برد.
تصویر کارآگاه هم در باجه از پهلو نورپردازی می شود و این به دلیل اطلاعات کم اوست.
استفاده از نمای باز با استفاده از لنز واید و حرکت پن دوربین برای صحنه ی بعد خیلی خوب و بجاست. فرار کردن نورمن همراه با موسیقی پر التهاب پیشاپیش خبر از فاجعه می دهد. موسیقی مدام پر تحرک تر و جنایی تر می شود. ریتم فیلم دوباره دارد تند می شود. ما می دانیم اتفاقی برای او خواهد افتاد اما نمی دانیم خواهد مرد یا نه چون او کارآگاه است باید مسلط تر باشد. پشت پنجره کسی نیست. بیننده تقریباً مطمئن می شود که مادرش قاتل است و حالا آماده شده تا او را هم بکشد. اگر هیچکاک الان مادر نورمن را پشت پنجره قرار می داد ما مطمئن می شدیم که خود نورمن قاتل است نه مادرش. حتی شکل پلکان خانه ی نورمن مخوف است. ریتم موسیقی افت و خیز می کند و کم تر می شود این یعنی نزدیک شدن به فاجعه. تاکید روی قدم های کارآگاه مانند پرندگان یک پلان تاثیر گذار است. درب آرام آرام باز می شود اما ما حتی پای او را نمی بینیم. بهتر بود یا حرکت نورمن سریع تر یا کارآگاه تلاشی برای مهار او یم کرد چون او کارآگاه است و به صحنه های جنایی عادت دارد. موسیقی صحنه ی قتل بسیار هولناک است و درست اما این زاویه ی دوربین و کادر باز به جای تکنیک جدا سازی از نظر من کار را کمی خنثی کرده. نورمن هم خیلی سریع به پایین پله ها می رسد. استفاده ی دوباره از فید این و فید اوت برای پایان این سکانس هم مناسب است.
در دیالوگ نامزد مارین به ماجراجویی لیلا اشاره می شود واینکه او هم مانند مارین است. پس یعنی این هم یکی از دلایل قربانی شدن اوست. در این صحنه زمانی که نامزد مارین آمده ی رفتن می شود هر دو در سایه هستند و این نشان از نداشتن اطلاعات آنها دارد. چند جاروی سیخ سیخی مخصوص جمع کردن برگ های خشک دیده می شود شکل جارو های شباهت زیادی به گیاهان و گلدان های خانه و هتل نورمن دارد. اینکه جایگاه این جاروها پشت سر آنهاست نشان می دهد اتفاقی برای آنها خواهد افتاد. اما قرار نیست اتفاقی برای نامزد مارین بیفتد بنابر این زمانی که او کادر را ترک می کند، تصویر کات نمی خورد روی لیلا بلکه دوربین حرکت می کند و به کلوز شات او در حالی که آن جارو ها پشت سر او و خودش در تاریکی کامل است. این یعنی اتفاق اصلی برای لیلا خواهد افتاد نه برای نامزد مارین. جایگاه دوربین زمانیکه نورمن به باتلاق نگاه می کند و این بار هم یک دستش در جیبش و با دست دیگر شکلات می خورد خونسرد تر از هر بار، کمی از او دور است اگر کمی نزدیک تر می بود یا حتی کادر بسته ای از نورمن میداشتیم در حالی که با پوزخند شیطانی به آربوگاس می خندد تاثیر کار خیلی بیشتر می شد. نامزد مارین شانس می آورد که با نورمن روبه رو نمی شود و چون او اطلاعاتی ندارد نورمن هم با او تفریح نمی کند! زمانیکه صدای او می آید و پی آربوگاس می گردد دوربین با سرعت متوسط به نورمن نزدیک میشود حالت چهره ی او کاملاً خبیصانه است و نور پردازی از چند جهت است که این خود خیلی کار را سخت می کند اما آنها توانستند ماهرانه از عهده اش بر بیایند. صورت نورمن تقریباً سه تیکه شده و خود این او را بسیار وحشتناک می کند.
استفاده از دیزالو به جای کات مستقیم از صورت نورمن به ادمه ی حس وحشت کمک شایانی می کند. زمانیکه سام از مادر نورمن می گوید ابتدا همه چیز فاش نمی شود و فقط آنها متعجب می شوند یعنی بازهم ما در تعلیق می مانیم. نورمن آنقدر ظاهر مظلومی دارد که حتی معاون کلانتر و همسرش که با خانواده ای او در ارتباط بودند هنوز او را نشناختند. اینکه ذهن آنها منحرف از اصل ماجرا است و آربوگاس متهم شده یک جاذبه ی خیلی خوب ایجاد می کند چون ما تقریباً اطلاعات کاملی داریم و مخاطب در دل می گوید: نه… نه این نیست. چگونگی کشف این معما باعث کشش می شود. آن ماجرایی که کلانتر راجع به مرگ مادر نورمن می داند هیچ رد پایی از نورمن ندارد یعنی او از همان ابتدا و با اولین قتل هایش هم آنقدر حرفه ای بوده که حتی کلانتر هم چیزی متوجه نشده. هر چه کنش صحنه در اینجا بیشتر پیش می رود کادر روی همه بسته تر می شود. دیالوگ ابهام آمیز راجع به مادر نورمن وشروع موسیقی جنایی، یک دردسر دیگر. اما سوالی که برای آنها پیش آمده تقریباً سوال ما هم هست آن کسی که پشت پنجره است کیست؟ تازه یکی از دلایلی که نورمن جنازه ی مادر را پشت پنجره می گذارد از رفتارش زمانیکه مارین به آنجا آمده بود مشخص است او می خواهد حتی زمانیکه در هتل است او را ببیند چون تقریباً هر لحظه در فکر اوست.
نورمن کمی اضطراب گرفته ماجرای من دارد دردسر می شود. او خودش هم فهمیده که بودن مادرش برای همه سوال شده برای همین اینجا او را به زیر زمین منتقل می کند. پلانی که در صحنه ی برخاستن نورمن در اتاقش داریم با زاویه ی سر پایین و حرکت پن است یعنی دوربین ثانیه ای از او چشم بر نمی دارد. اما یک اشکال واضح: زمانیکه نورمن به سوی ساختمان خودش می رود مادرش پشت پنجره نیست اما او جسد مادر را از همان طبقه ی بالا بر می دارد. حرکت نورمن با ریتم فزاینده ی موسیقی ترکیب می شود. صداهایی که از مادر نورمن به گوش می رسد فقط صدای ضبط شده نیست بلکه صدای افکار نورمن نیز هست چون زمانی که او در زندان است صدای مادرش در ذهن اوست. حرکت آرام و لرزان دوربین که به اتاق نزدیک می شود اضطراب ما را چند برابر می کند مادر او کیست؟ این صدا چیست؟ رفتن آرام دوربین در تاریکی محض و بعد پنهان شدنش بالای سقف یعنی هنوز قرار نیست چیزی ببنیم و صبر کنید… حرکت خشک و بدون تحرک مادر نورمن در دستان او ما را به شک می اندازد که شاید آن زن فقط یک مجسمه ااز مادرش است.
سام و لیلا درست سمت دوربین حرکت می کنند و بعد با دیزالویی که اتفاق می افتد دوباره هیجان کار زیاد می شود. ما پیش خودمان می گوییم: اتفاقی خواهد افتاد… آنها خودشان را به کشتن خواهند داد… . موسیقی زمانی شروع می شود که آنها در محوطه توقف می کنند. اینکه نورمن پرده را آرام کنار میزند نه به سرعت برای آرام بالا بردن هیجان کار خیلی مناسب است و اینکه بعد از آن دوربین نمای نقطه نظر او را می گیرد و دقت او و زیر نظر داشتن همه چیز را نشان می دهد. اما او آنها را نمی شناسد آنها خیلی طبیعی رفتار می کنند. فعلاً آنها هم مانند خود او زرنگ شدند و گاف نمی دهند.
سوال آنها هم بیشتر ما را در هول می اندازد:
سام: هوا قراره خراب بشه؟
نورمن: ای همچین.
این یعنی بالاخره اتفاقی خواهد افتاد اما نه خیلی بد.
دقت نورمن و نگاه های کوتاه و پشت سر هم او به لیلا نشان می دهد که او نسبت به لیلا هم تمایلاتی دارد. سام خط نامزد خود را می شناسد و زمانیکه دفتر را امضا می کند مطمئن می شود که او اینجا بوده. اما وانمود می کند همه چیز خوب است. نداشتن چمدان نورمن را به شک می اندازد و این اولین جرقه است. کادر فوراً روی نورمن و آن دو بسته می شود. موسیقی همچنان ادامه دارد. هر دو نسبت به هم کاملاً مشکوک اند ام هر دو وانمود می کنند همه چیز عادی است این خود جاذبه ی کار را چند برابر می کند. اصلاً همین مورد که فضای کار با ظاهرش متناقض باشد خیلی برای بیننده جذابیت دارد و این موضوع تقریباً در تمام کارهای هیچکاک وجود دارد.
همه کاملاً یک دیگر را زیر نظر دارند. چشمان لیلا از همان ابتدا کنجکاوانه همه جا را می کاود. زود تر رفتن او نورمن را دچار اضطراب می کند نکند او به اتاق یک برود؟ زمانیکه دوربین بیرون اتاق نمای نقطه نظر نورمن می شود حرکت تعقیبی و پن می کند درست مانند زمانیکه دوربین خود او را زیر نظر می گیرد. کات های پی در پی با تناقض عناصر بصری همه به تشویش صحنه کمک می کند. آنها دارند کاملاً راه را اشتباه می روند. آنها مانند خود ما در اول فیلم فقط به سرقت پول ها فکر می کنند. موسیقی پرتحرک از سر گرفته می شود دوربین از منظره ی بیرون حرکت تراکینگ می کند و کات ها پی در پی و پر هیجان می شوند. نبود نورمن در اتاقش اضطراب را بیشتر می کند.
دیالوگ سام مبنی براینکه اگر چیزی پیدا کردی برو. به ما این نشانه را می دهد که اتفاق برای سام خواهد افتاد. موسیقی دوباره سکوت میشود درست قبل از جنایت سکوت جای موسیقی اصلی را میگیرد. حرکات دوربین کند تر میشود و ریتم موسیقی کم کم پر التهاب تر این کار اضطراب را افزایش میدهد. تکنیک جداسازی دوباره قالب میشود. جایگاه دوربین مدام تغییر میکند موسیقی افت و خیز می کند همه چیز برای یک رخداد دیگر آماده است. اضطراب نورمن حالا بالا رفته سام ارد او را به چالش میکشد و او را عصبی می کند. لیلا از هیچ چیز نمی گذرد حتی زمانیکه نورمن در خانه پی او میگردد.
و در آخر گره گشایی داستان. چیزی در اینجا حل نمی شود فقط معما باز می شود.