آرزو سلخوری
چرا بسیاری از افراد تصور میکنند که نقش آنها در اصلاح جامعه ناچیز است؟ چرا «وظیفهگریزی» به یک عادت جمعی تبدیل شده است؟ «عطیه بابایی»، مخاطبشناس و پژوهشگر حوزه فرهنگ، در این گفتوگو با نگاهی آسیبشناسانه به مفهوم «مسئولیتپذیری اجتماعی» میپردازد و از کجفهمیهایی میگوید که جامعه ما را از توسعه بازداشته است.
اجازه بدهید از یک سوال کلیدی آغاز کنیم، چرا بسیاری از شهروندان برداشت نادرستی از مفاهیم جمعی مانند رفاه عمومی یا خوشبختی اجتماعی دارند؟
در مواجهه با واژههایی مثل «اجتماعی»، «جمعی» یا «عمومی»، برخی افراد ناخودآگاه اینطور برداشت میکنند که مسئولیت بر دوش دیگران است؛ به این معنا که اگر من کمکاری کنم، بالاخره دیگرانی هستند که جبران کنند. این نگاه بهمرور یک رفتار نادرست را در جامعه نهادینه میکند.
یعنی وقتی فردی میبیند بسیاری دیگر هم کاری را اشتباه انجام میدهند، همان خطا را الگوی رفتاری خود میسازد و به آن اقتدا میکند. این روند حالت دومینویی پیدا میکند و اشتباه، کمکم تبدیل به عرف و فرهنگ رایج میشود.
میتوانید نمونهای ملموس از این روند در زندگی روزمره بیاورید؟
قطعا. مثال سادهاش شستن حیاط با شلنگ آب است. این موضوع بارها و بارها طی دو دهه گذشته در رسانهها هشدار داده شده که این روش باعث اتلاف منابع میشود، اما هنوز هم شاهد این رفتار هستیم.
وقتی به فرد تذکر داده میشود، پاسخهایی از این جنس میشنویم: «همه مشکلات مملکت حل شده، گیر دادی به شلنگ آب من؟» یا «برو ببین فلانی چقدر بیشتر از من آب هدر میدهد…» این نوع واکنشها از همان منطق مسئولیتگریزی نشأت میگیرد و باعث میشود اصلاحپذیری اجتماعی به حداقل برسد.
به نظر شما چرا رعایت برخی قواعد شهروندی تا این اندازه برای برخی افراد دشوار است؟
جالب اینجاست که اغلب این رفتارها نه زحمت زیادی برای فرد دارد و نه هزینهای؛ یعنی انجام ندادن آنها هیچ بار سنگینی ندارد اما با این حال افراد مقاومت میکنند.
چرا؟ دلایل متعددی دارد: گاهی ناشی از نبود فرهنگسازی مؤثر است، گاهی فرد هنوز قانع نشده که باید چنین رفتاری داشته باشد، و گاهی ریشه در نوعی لجبازی یا خشم فروخورده دارد که از طریق تخلف یا قانونگریزی بروز مییابد. گویی شخص میخواهد با بیتوجهی به قواعد، نوعی قدرتنمایی یا عرض اندام داشته باشد.
برخی افراد قانونگریزی را زرنگی میدانند. این دیدگاه از کجا میآید؟
این یکی از خطرناکترین باورهای مسموم در جامعه ماست. وقتی فردی تصور میکند با دور زدن قانون «زرنگ» به حساب میآید، عملا نظم اجتماعی را تخریب میکند. متأسفانه چنین دیدگاهی به شکلهای مختلف در جامعه بازتولید میشود، از جمله در محتواهای رسانهای که نافرمانی را به عنوان شجاعت جلوه میدهند.
در حالی که اتفاقا فردی که پایبند به قانون است و هنجارها را رعایت میکند، نشاندهنده بلوغ فکری و خودکنترلی است.
شما به موضوع مهم فرافکنی مسئولیتها بین دولت و مردم هم اشاره کردهاید، این مساله چگونه مانع پیشرفت اجتماعی میشود؟
وقتی مردم وظیفه خود را به گردن دولت میاندازند و بالعکس، عملا هیچکس پاسخگو نیست؛ این بازی فرافکنی باعث میشود مشکلات روی زمین بماند. در حالی که هر فرد ـ حتی با اثرگذاری محدود ـ میتواند نقشی ایفا کند. مسئولیتپذیری یک اصل دوسویه است. دولت باید بسترها را فراهم کند، اما مردم نیز باید در عمل نقش خود را در بهینهسازی زندگی اجتماعی ایفا کنند.
لطفا نقش فردی، مثلا یک مادر را در چنین فرآیند جمعیای مثال بزنید؟
بله. فرض کنید مادری که فرزندی در راه دارد یا کودک خردسال دارد، آگاهانه درباره خطرات اعتیاد تحقیق کند؛ مهارتهای نرم مانند حل مساله، تفکر تحلیلی و گفتوگو را یاد بگیرد. همین مادر با این آگاهی و مهارتها احتمال اینکه فرزندش به سمت آسیبهایی مثل اعتیاد برود را بهشدت کاهش میدهد.
این مادر با پذیرش نقش و مسئولیت خودش، یکی از مصادیق مهم «مسئولیتپذیری فردی» را اجرا کرده است؛ آن هم در موضوعی که تاثیر مستقیم بر آینده نسل بعدی دارد.
و اگر این مسئولیتپذیری وجود نداشته باشد؟
در این صورت معمولا سرزنش متوجه نهادهای بیرونی میشود: «فرزند من معتاد شد چون دولت کاری نکرد، چون رسانهها اطلاعرسانی نکردند…» اما سوال اینجاست که خود فرد، بهعنوان مادر، چقدر برای یادگیری و آماده شدن تلاش کرده؟ چقدر آگاهانه وارد این مسئولیت شده؟ این یعنی قبل از مطالبهگری، باید ببینیم خودمان چقدر سهم خود را ادا کردهایم.
چه توصیهای برای ارتقاء مسئولیتپذیری اجتماعی دارید؟
باید بپذیریم که مسئولیتپذیری نه یک شعار که یک سبک زندگی است؛ اولین قدم، شناخت وظایف شخصیمان است، دوم پذیرش اشتباه بدون توجیه یا فرافکنی، و سوم آمادگی برای یادگیری و اصلاح.
ما نمیتوانیم جامعهای قانونمند، همدل و توسعهیافته داشته باشیم مگر با شهروندانی مسئول، آگاه و متعهد.
شما تاکید ویژهای روی نقش والدین در تربیت شهروندان مسئول دارید؛ مهمترین نکتهای که والدین باید بدانند چیست؟
نکته کلیدی این است که والدین به جای صرفا ارائه آموزشهای کلامی و نصیحتهای قشنگ، باید با رفتار خود الگوی واقعی باشند. اگر به فرزندتان میگویید که اتاقش را مرتب کند یا خانه را تمیز نگه دارد، اما خودتان در خیابان آشغال بریزید، چگونه میتوانید انتظار داشته باشید آن کودک مسئولیتپذیر و بافرهنگ شود؟
بسیاری از والدین وقتی نقد میشوند، مسئولیت خود را نمیپذیرند و به دیگران، مانند رفتگر یا شهرداری حواله میدهند. این نوع فرافکنی باعث میشود آموزش موثر به فرزندان میسر نشود.
وقتی والدین خودشان رفتار مسئولانه ندارند، چه پیامدی برای کودکان دارد؟
این مساله به شدت آسیبزا است. دیدهام کودکانی که در برنامههای کودک یا شبکههای اجتماعی میبینند برخی قوانین را باید رعایت کنند، اما وقتی به والدینشان تذکر میدهند، با پرخاشگری و پاسخهایی مانند «تو چرا دخالت میکنی؟» مواجه میشوند.
این واکنشها باعث میشود کودک به جای یادگیری، سردرگم و بیاعتماد شود و همان اشتباهات والدین را تکرار کند. یعنی دو بار اشتباه آموزش داده میشود: هم سکوت در برابر رفتار نادرست و هم انجام خود آن رفتار.
با توجه به این موضوع، چه توصیهای به والدین دارید؟
والدین باید مسئولیتهای شهروندی خود را بشناسند و در برابر نقدها و اشتباهاتشان پذیرای اصلاح باشند. آنها باید بدانند که الگوی اصلی فرزندانشان هستند و بدون مسئولیتپذیری فردی نمیتوان انتظار تربیت شهروندان مسئول را داشت. جامعه انسانی ذاتا جمعی است و نمیتوانیم فقط فرد محور باشیم. اگر هر کس مسئولیت خود را نپذیرد، زندگی اجتماعی به هم میریزد.
در بخشی از صحبتهایتان اشاره کردید که برخی افراد فکر میکنند رعایت قوانین و چارچوبها ضعف و محافظهکاری است و قانونشکنی شجاعت است. این باور از کجا نشأت میگیرد؟
این یک کجفهمی بزرگی است که متاسفانه در برخی محتواهای رسانهای، خصوصاً موسیقیهای زیرزمینی، ترویج میشود. افرادی که خلافهای بیشتری مانند مصرف مواد مخدر یا بزهکاری انجام میدهند، به اشتباه به عنوان «قوی» و «شجاع» معرفی میشوند و الگویی برای جوانان قرار میگیرند. اما در واقع در جهان مدرن، این رفتارها نه تنها تشویق نمیشوند، بلکه به شدت محکوماند. افراد مسئولیتپذیر، قانونمند و متعهد به چارچوبهای اجتماعی، کسانی هستند که احترام واقعی و اعتبار دارند.
پس چارچوبشکنی همیشه هم مثبت نیست؟
قطعاً نه. این درست مثل این است که بگوییم کسی که چراغ قرمز را رد میکند، فرد شجاع و خلاقی است. چنین فردی نه تنها شجاع نیست، بلکه خودخواه و خطرناک است، چون جان خود و دیگران را به خطر میاندازد. شجاعت و خلاقیت واقعی زمانی معنا پیدا میکند که فرد با شکستن چارچوبها، قانونی یا وضعیتی بهتر، پایدار و منطقی خلق کند که به نفع جامعه باشد.
