از اسارت چالشها تا تسلط بر آنها؛ چگونه ممکن است؟!
پایگاه خبری صدای چراغ امیدنیوز– علی شاملو: تحقیقات و مشاهدات میدانی از رفتار عمومی در مواجهه با مشکلات و چالشها نشان میدهد که بسیاری از افراد در روند حل مسائل، بهجای بهرهگیری از روشهای علمی و مهارتمحور، رویکردهایی خامدستانه و مبتنی بر تجربههای محدود شخصی، اطلاعات پراکنده و نظرات فضای مجازی را دنبال میکنند؛ موضوعی که کارشناسان، آن را به نبود آموزش مهارتهای نرم و بیتوجهی به مقولهای حیاتی چون هوش هیجانی مرتبط میدانند؛ در همین باره خبرنگار پایگاه خبری صدای چراغ امید نیوز برآن شد تا با عطیه بابایی، متخصص و مدرس مخاطب شناسی کاربردی به گفت و گو بنشیند که در ادامه به آن می پردازیم:
وقتی چالشها در بُعد شخصی و کاری ما را احاطه می کنند، بعضا خلاصی از آنها کار دشواری است، هرچه تلاش می کنیم موفق نمی شویم؛ چه باید کرد؟بله حق دارید، این پدیدهای ناگزیر است؛ اما خبر خوب این است که فائق آمدن به آنها محال نیست!
در بحث حل چالشها با چند مفهوم کلیدی سرکار و داریم. اولین مورد، هوش هیجانی (EQ) است؛ مفهومی که برخلاف هوش منطقی (IQ)، کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است. این موضوع خود ابزار اصلی ما در برابر چالش هاست. نقش آن در مدیریت هیجان، کنترل واکنشهای رفتاری و… برای تحلیل درست و تصمیمگیری آگاهانه بسیار حیاتی است.
مفهوم دوم، مهارتهای نرم (Soft Skills) است که طیف گستردهای از توانمندیها نظیر مهارت حل مسئله، مذاکره، تفکر تحلیلی، تفکر نقادانه، تفکر خلاق و عارضهیابی را در بر میگیرد. این مهارتها باید از دوران کودکی آموزش داده شده و در دوره نوجوانی و جوانی به تکامل برسند. اما در نظام آموزشی کنونی، بهویژه در مدارس، آموزش این مهارتها جایگاهی ندارد و همین موضوع موجب میشود که افراد در بزرگسالی، بدون آمادگی لازم با چالشهای پیچیده زندگی روبهرو شوند.
نتیجه این کمبودها چیست؟
افراد که با چالش روبهرو میشوند، معمولاً تلاش میکنند با اطلاعات اندک و ناقصی که در اختیار دارند که اغلب برگرفته از تجربههای شخصی، صحبتهای اطرافیان یا محتوای شبکههای اجتماعی و… است به حل مسائل بپردازند. این رویکرد نهتنها ریسک خطا را افزایش میدهد، بلکه در بسیاری مواقع منجر به بدتر شدن وضعیت و پیچیدهتر شدن بحرانها میشود. زیرا فقدان اطلاعات دقیق و نداشتن مهارت تحلیل، مانع از آن میشود که فرد بتواند مسئله را از زوایای مختلف بررسی و تحلیل کند.
در چنین شرایطی، گرههای ساده، به گرههایی کور تبدیل میشوند که بهظاهر هیچ راهحلی برای آنها وجود ندارد. در حالی که اگر فرد ابزار تحلیلی و دانش لازم را در اختیار داشت و ارزیابی دقیقتری انجام میداد، حل مسئله میتوانست بسیار سادهتر، سریعتر و کمهزینهتر صورت گیرد.
دانش و مهارت ما چطور می تواند به حل مسئله کمک کند؟اجازه بدهید یک مثال بزنم حل چالش آتش سوزی یک وسیله، از نظر یک کودک بسیار وحشتناک و غیرقابل حل است. او تسلیم شرایط شده و فقط می تواند با گریه و فریاد، شعلهها را تماشا کند و اگر کسی نباشد که به موقع به دادش برسد ممکن است آتش تسری پیدا کند. حال اگر مادر کودک با این صحنه مواجه شود چه می کند؟ فورا تلاش می کند با ریختن آب یا خاک روی آن خاموشش کند. اما اگر آتش نشان آنجا باشد چه می کند؟ آتش را کاملا در سلطه و مدیریت خود در می آورد. در اینجا موضوع معکوس می شود! به جای اینکه چالش فرد را احاطه کند و از پا بیندازد این فرد است که او را تسلیم خود میکند.
نحوه مواجه ما با چالشها هم چنین است. وقتی آرام آرام آگاهی و مهارتهای خودمان را در زمینههایی که عرض کردم بالا ببریم، میزان قدرت و تسلط ما بالا میرود و حل یا کاهش چالشها سادهتر خواهد بود.
تجربهگرایی خام راهحلهای خطرناک برای مسائل پیچیده
چرا چالشها معمولا روند صعودی دارند و روز به روز عمیقتر میشوند؟
پاسخ ساده است: خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج! وقتی افراد نابلدانه وارد فرآیند تصمیمگیری و اقدام میشوند، فقط تصور میکنند مسئله را حل کردهاند، اما در عمل، چالشها باقی میمانند و پیچیدهتر میشوند. این روند، احساس شکست و سرخوردگی را در پی دارد و در نهایت بسیاری از افراد به مسکنهای روانی یا رفتاری روی میآورند.
این مسکنها، بنا به شخصیت و موقعیت فرد، انواع مختلفی دارد: از دخانیات و مواد مخدر، تا مصرف الکل، غرقشدن در محتوای مبتذل، اعتیاد به پورن، و سایر روشهایی که ذهن را از مسئله اصلی منحرف کرده و تنها هدف آن، فراموشی موقت بحران است. در عمل، افراد با فرار از مواجهه واقعی با مسئله، تنها صورت مسئله را پاک میکنند، بدون آنکه چالش اصلی از میان برود.
این روند، جامعه را به سمت یک نگاه صفر و یکی سوق داده است: یا مسائل باید بهسادگی حل شوند، یا در صورت ناتوانی، فرد باید تسلیم شود و فرار کند. اما در دنیای واقعی، در فرآیند حل مسئله و توسعه مهارتهای نرم، هیچ چیز مطلق نیست. هر مسئلهای باید مورد تحلیل دقیق قرار گیرد، از زوایای مختلف ارزیابی شود و برای آن راهحلهای متنوعی طراحی و بررسی گردد. این روند نیز، بدون مشورت با متخصصان، بدون مطالعه، از بین بردن تعصبها و بدون ارزیابی مداوم، ممکن نیست.
تغییر از خودآگاهی و شجاعت درونی آغاز میشود
نتیجه نوع مواجهه ما با مشکلات چه اتفاقی را در طولانیمدت رقم میزند؟
غرق شدن در مشکلات، فرد را آنقدر درگیر خود می کند که دیگر به پیشرفت و بهبود زندگیاش فکر نمیکند. اگر دقت کنید این طور افراد در طول سالهای متمادی، دغدغههای یکسان دارند و سطح خواستهها و نیازهای آنها تغییر چندانی نمیکند گویی در حال درجا زدن هستند.
برای شروع تغییر و مسلح شدن به ابزار چه کنیم؟سوال خوبی است! چند مرحله ساده برای شروع:
اول در مواجهه با چالش اول به دنبال دلیل وقوع آن باشید؛ چرا این اتفاق افتاده؟ در بسیاری از مواقع وقتی ریشه را پیدا میکنید حل کردن آن خیلی سادهتر است.
دوم از دید طرف مقابل درگیر در چالش هم به موضوع نگاه کنید و از این نگاه که شما معصوم و قربانی خطای سایرین هستید دست بردارید! شجاع باشید و بدون تعصب هم خود را ارزیابی کنید و هم طرف مقابل را.
سوم راجع به هر چالش حداقل از سه متخصص در بخشهای مختلف مشورت بگیرید. دیدگاههای مختلف دید شما را هم باز میکند و میتوانید در نهایت برآیندی از آنها را استفاده کنید.
چهارم مشکلات را بنویسید و از خودتان بخواهید برای هر مشکل حداقل پنج راهکار طراحی کند. میتوانید از هوش مصنوعی هم کمک بگیرید. در ابتدا فقط بنویسید و به درست و غلط بودن پاسخها فکر نکنید اجازه دهید موتور مغز شما روشن شود و برای حل مسئله تلاش کند.
پنجم کتابهایی همچون آثار علیرضا راهداری، مقالات مرتبط و بهروز برای شناخت و تقویت مهارتهای نرم را مطالعه کنید.
ششم صبور باشید و تمرین کنید. قوی شدن به مرور اتفاق میافتد.